تملی معاک

ساخت وبلاگ

دیشب همینجا نشسته بودی، درست کنار من لب پنجره. چشامون قرمز و قرمزتر شد و دورشدی. برات موزیک موردعلاقمو گذاشتم، ۵ ثانیه نشد گفتی اینو برام فرستادی. نمیدونم چه حسی داشت که فهمیدی شباهتشو، گفتم نه ولی از همین بند بود اونی که فرستادم. گوش کردیم،‌خندیدی و هر ۲۰ ثانیه یه بار خواستی بزنم رو استپ تا حرف بزنی در مورد موزیک. پیچیدیش و اومدی دوباره نشستی کنارم. سرد بود ولی هیچی حس نمیکردم. چشامو به زور باز نگه داشته بودم و جاهامون که عوض شد نگاهتو حس میکردم رو خودم. زندگی به وقتِ شهریور...
ما را در سایت زندگی به وقتِ شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekmanminevisad بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 16:00