به سوی تو

ساخت وبلاگ
سه سال پیش خیلی اتفاقی یه آهنگ پیدا کردم و یادمه هرروز اون مسیرو توی اون هوای سردِ خشکِ کوهستانیِ شهرِ غمگینم با اون آهنگ قدم میزدم. سه سال گذشت و الان دوباره اتفاقی اون آهنگ پلی شد، دست و پام خشک شد، تایم لپس کل این سه سال تو سی ثانیه از جلوم چشام رد شد. مسیر 4 و دونات رضوی و دوشنبه ها و "سلام، شهرزاد اومده؟" هاش.. اصلا به تیکه های گنگیِ آهنگش کار ندارم که به بی کیفیت ترین حالت ممکنه، دنبال اون دقایق آخرشم و صدای پسر بچه ای که داره از ستاره ناهید میگه، و زنی که میگه ...به سویِ ما بیا. منو یاد همون کتاب کوئیلو میندازه که 4 سال و نیم پیش اتفاقی باز کردمش و خوندم و نصفه رهاش کردم ولی همیشه تهِ ذهنم بهش فکر میکردم.این اخلاقِ همیشگیمه، همیشه چیزای کوچیکی دارم که منو پرت کنن به یه روزای دیگه ای که قبلا زندگیشون کردم و شایدم نکردم. چیزایی که انقدر به من حس خوب دادن که توی اوج به خودم اجازه دادم ادامشون ندم.

 

نمیدونم از نورِ کمِ اتاقِ یا فشاری که روی دستام وارده، که رگای دستم انقدر واضح و بُلد شدن. رگِ دست ؟ مهسا :)) تاکیدی که ذاشت روی رگای دستش و نیم ساعت آویزون کردنشون واسه بزرگ شدنِ رگاش.. مهسا هم از همون چیزای خوبی بود که انقدر خوب بود ،از دست دادمش.

 

شاه بیتِ آهنگه واسم اونجاس که میگه " تو دردی یا درمان؟" ...

 

پ.ن :

و تو ای نهر سرشار که نفس مهر تو را میراند

به سوی ما بیا ... به سوی ما بیا ...

زندگی به وقتِ شهریور...
ما را در سایت زندگی به وقتِ شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekmanminevisad بازدید : 145 تاريخ : شنبه 13 بهمن 1397 ساعت: 11:52