پ.ن: نشوندم تو حموم روی صندلی، موهامو کوتاه کرد. من اشک میریختمو آهنگ گوش میکردم اون شونه میکرد و قیچی.تموم شد کارش رفت بیرون تا من دوش بگیرم. یه ربع بعد در زد ببینه موهامو، دید واستادم جلو آینه، صورتمو با دستام گرفتم و دارم گریه میکنم. اومد تو، بغلم کرد، بهم گفت تو بخوای همه چیو درست میکنیم،همه جوره هم نازی، خودتو دوس داشته باش دخترِ من. و من تنهاترین دختر روی دنیا بودم وقتی این حرفارو میشنیدم از دهن کسی که 2 ساله هست ولی من دیگه ندارمش.
زندگی به وقتِ شهریور...برچسب : نویسنده : yekmanminevisad بازدید : 134