وای راستی جمعه مهدیه رو دیدم! جمعه ی قبلی، شبش گفته بود حوزه هامون یکی نیست ولی آخر شب تکست داد "صبح 9 اونجا باش، دیر کنی میرم با یکی دیگه" (آزمونمون 9:30 شروع میشد) و من 9:20 رسیدم :دی مهدیه رو دیدم و دیوونه وسطِ همه ی بچه ها و جلوی مراقبا داد میزنه "پریساااا ، بیا دوس دخترمو ببین" خُله خُــــــــل! پریسا هم اومد و سلام و فلان اینا. من رفته بودم دنبالِ کلاسم میگشتم، ولی میدیدم پریسا داره به مهدیه یه چیزایی میگه آخرش مهدیه تقریبا داد زد که خفه شو بیشعور ! فک کنم باز بهش گفته بوده "کوفتت بشه" بعدِ آزمون رفتیم بریم خونه هامون، از 2 تا 3:30 نشستیم جلوی اکسین با هم حرف زدیم :) انقدر دلم براش تنگ شده بود که میتونستم تا پسفردا همونجوری بشینم چرت و پرت بگم و بخنده. مهدیه امسال 100% تهران قبول میشه، و من بخاطرِ مهدیه هم که شده تهران میارم. (: #انگیزه_های_مارو_نگا!
این روزا انقدر Imagine Dragons گوش دادم همه رو دیوونه کردم :دی هرکی میپرسه چی گوش میدی؟ سریع خودش جواب میده میدونم میدونم، Imagine Dragons حتما! whatever it takes این روزا از همه بیشتر پلی میشه و هیچ چیز اتفاقی نیست (:
پ.ن: 12 روزِ دیگه تا آزادی:))
پ.ن: زینب اس ام اس داده بود، آخرش زده آخرِ شهریور تهران میبینمت :دی
زندگی به وقتِ شهریور...برچسب : نویسنده : yekmanminevisad بازدید : 144