یه کابوس ِ تکراری، ولی با لوکیشن ها و دیالوگ های متفاوت. دیدنشون، رفتن تو دستشویی بغض کردن و اشکارو بالا کشیدن، داد زدنِ بی صدا توی آینه، دلتنگ شدن، عاجز شدن واسه تصمیم گیری، عاجز که نه، مردد شدن :) ... و قبل از صدای آلارم بیدار شدن. دوای دردم چیه؟دوایِ آسودگیِ خاطرم؟ کاش تموم شن این روزا.
پ.ن: یعنی واقعا قراره مرردد باشم تو اون لحظه؟ ندونم چی میخوام؟ چطور الان که توی هوشیاری به اون شرایط فکر میکنم کاملا مطمئنم که چی میخوام و قراره چیکار کنم؛ اونجا قراره شک کنم؟ یا شاید قراره شرایط اینجا عوض شه ؟
پ.ن: دلم برای خودم میسوزه.
پ.ن: halsey - nightmare
زندگی به وقتِ شهریور...برچسب : نویسنده : yekmanminevisad بازدید : 117