supergurl

ساخت وبلاگ

معلومه هنوز گریم میگیره ،نه که بگم قوی شدن قرص داره، میخوری یهو دیگه قوی میشی و کنترل اشکات میاد دستت یا میتونی رمز بزنی بغضاتو از بین ببری. اینجوریا نیست. بغض میکنی گریه میکنی میخوای تموم شه میخوای بالا بیاری همه چیو خسته میشی زندگیت تیره و تار میشه، ولی میدونی ناراحتیات واسه خودتن. میدونی باید صبح به صبح که بیدار میشی، تظاهر کنی خودخواسته بیدار شدی نه چون بازم همون کابوسو دیدی واسه بار هزارم. پاشی چشاتو یه جوری آب بزنی انگار هیچوقت اشک نیومده ازشون، یه لبخند گنده انتخاب کنی، لباس بپوشی، سینتو بدی جلو و با یه نفس عمیق بری بیرون و به زندگیت برسی. معاشرت کنی بگی بخندی فکرتو متمرکز کنی ضربدر بذاری رو دستت که یادت بمونه "نری تو خودت" و بهترینِ خودت باشی.

باید یاد بگیری کل روز وقت داری با دستات آینده رو بسازی ،کل شب وقت داری با اشکات گذشته رو بشوری ببری پایین.

اینه دیگه. زندگی همینه. باید خودت به خودت کمک کنی. یه عمرم فرار کنی از خاطرات و اتفاقات تلخ و نگرانیات، بازم برگردی پشت سرتو نگاه کنی میبینی تازه نفس دنبالتن. باید وایسی ،بذاری دستشون بهت برسه، تورو بگیرن، ببلعن، بِکِشَنِت از هر طرف ،کش بیای، تیکه پاره شی، قلبتو بردارن، انقدر بزننش به درو دیوار که بشکنه، هزار تیکه شه، میلیمیتر در میلیمتر، از رو جسدت رد شن و با پوزخند نگاشونو بگیرن ازت، بگن"کارش تمومه". تازه اونجاس که میفهمی تا الان سختی نمیکشیدم، فقط فرار میکردم. اینجاش سخته، باید آرنجتو عصای تنت کنی و خودتو بکشی کفِ زمین، دونه دونه تیکه های قلبتو پیدا کنی، همشونو بهم بچسبونی و به زور جا بدیش سر جای اولش، بشینی دونه دونه تیکه هاتو سرهم کنی، درد بکشی ولی "خودت" بچینی همه چیو از اول. با یه تنِ وصله دوزی شده پاشی، با پاهای لرزون پاشی، با چشای خیس، ولی پاشی. نگاه کنی دورتو. محو شدن گذشته رو ببینی، دود شدن غصه هاتو، ترکیدنِ بغضاتو و همه و همشون، دست تجربه هاتو بگیری و باهم برین بقیه مسیرو. لاقل میدونی از اینجا به بعدش قوی بودنو یاد گرفتی برای همیشه. یاد گرفتی از هیشکی انتظار نداشته باشی حتی اونیکه به دنیا میاردت و اسم خودشو میذاره "مادر" واست. یاد بگیری هرچی میخوایو باید خودت به دست بیاری و سختی هاش، خسته شدناش، حتی شکستاش فقط واسه خودته، فِیر ایناف! چون نتایج و موفقیتاشم فقط واسه خودته. میدونی، انگار از یه جایی به بعد دیگه پاهات نایِ دویدن نداره، بخواب نخوای وایمیسته. بخوای نخوای گردنت برمیگرده عقب و بخوای نخوای چشات میبینه دارن میرسن بهت و بدنت آماده میشه واسه از هم پاشیدن. از یه جایی به بعد بخوای نخوای قوی میشی. بالاخره یه پایانی و پاداشی باید باشه واسه اونایی که یه عمر دویدن.

زندگی به وقتِ شهریور...
ما را در سایت زندگی به وقتِ شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekmanminevisad بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 10 فروردين 1399 ساعت: 12:26