kkk

ساخت وبلاگ

آخرین امتحانم رو هم دادم، امشب با بچه ها میریم شام و بعدشم میریم بار، اجرای زنده جاز ببینیم و گپ بزنیم و احتمالا بعدشم تا صبح بریم برقصیم، ولی من دوست داشتم جور دیگه ای باشه امروز، دوست داشتم بعد امتحانم بهت زنگ بزنمو با ذوق بگم "بالاخره تموم شد!" شب پیتزا سفارش میدادیم آبجو میاوردیم و 3 ساعت ویدیوکال میکردیم. دوست داشتم باهات حرف بزنم و موزیک گوش بدم، دوست داشتم برای عکسایی که این مدت گرفتم رو بفرستم، دوست داشتم بهت بگم چقدر برای من فرق داشتی و چقدر حاضر بودم برای داشتنت تلاش کنم، کاری که تو هیچوقت نکردی.خونمو عوض کردم، موزیکای جدید گوش میدم، لباسای جدید خریدم، هیچکدومشو نشد ببینی و بفهمی. کاش میتونستم بهت بگم چقدر سخت بود این مدت رفتن توی گالریم، چون جایی نبود که باهم عکس نداشته باشیم، چیزی نبود و نیست که منو یاد تو نندازه، کاش میشد بهت بگم چقدر نشونه گذاشتم برات که بفهمی من هنوزم به یادتم و هنوز ساعت روی 10 و 10 دقیقه مونده برام، حیف، حیفِ من و تو و ما. دارم بالاخره عکسامونو پاک میکنم، گریه هام که تموم شد میشینم لب پنجره و موزیک موردعلاقتو گوش میدم و سیگار میکشم، بعدش لباس موردعلاقمو میپوشم،حاضر میشم و میرم تو جمعیت گم میشم. ادعای تو بیشتر بود همیشه، ولی ببین کی تهش داره عذاب میکشه تا فراموش کنه.

happier - Olivia Rodrigo

+ ۱۴۰۱/۱۱/۱۰| ۷:۲۸ ب.ظ|ش| |

زندگی به وقتِ شهریور...
ما را در سایت زندگی به وقتِ شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekmanminevisad بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 18 بهمن 1401 ساعت: 20:25