35

ساخت وبلاگ

35

پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۳/۱۱ ۸:۵ ب.ظ

یه سری کتاب و وسیله از بچه ها دستش مونده بود، فرستاده بود، رفتم گرفتم. روی همه ی وسایل نوشته بود واسه کی عه، مثلا رو کتابا استیک زده بود "این واسه حسینی ِ" و .. یه پاکت بود، "اینم برای توعه" باز کردم، و سرتا پا آه شدم_ عکسمون بود. پشتشم نوشته بود "گفتم دلت خیلی واسم تنگ نشه:)" ___

کلاسایِ فیزیک (جمع بندی) شروع شده و باید تا آخرِ خرداد با حرفایِ ناامید کننده ی ظریفیان مقابله کنم، بهم نفوذ نکنن :) نمیدونم چرا اصرار داره تخریب کنه روحیه ی بچه ها رو!!

فردا آزمون، بحله :)

خدایا مارو ببخش، میخوایم یه شب 2 ساعت به خودمون استراحت بدیم inception ببینیم :دی بعدش ؟ تحلیلِ کنکورِ 90 داخل :) # تفریحاتِ سالمِ من و داداش

پ.ن : رفتم گشت ارشاد بگیرم، فروشنده خندید بهم گفت " گفتم که تموم کردیم!" داشتم براش دعا میکردم خدا شفاش بده، به من که چیزی نگفته بود!! رسیدم خونه به علی گفتم رفتم گشت بگیرم نداشته، مشخص شد که علی هم یه رب پیش رفته از همونجا گشت بگیره، و خب فروشنده ه میدونه منو علی خواهربرادریم :دی گفته اینا خُلَن

35 روز دیگه.

شی.کَر

زندگی به وقتِ شهریور...
ما را در سایت زندگی به وقتِ شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekmanminevisad بازدید : 178 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 12:54