1400

ساخت وبلاگ
سه شنبه 9:30 صبح

کجایی؟ خیام. اینجا هیچ خبری نیست ستاد خلوته خلوته، نیا، بریم ستادمرکزی. اُکی تا نیم ساعت دیگه پارکم، زود بیا.

همان روز، 10:45 صبح

دینگ دینگ دینگ، فلسطین.

سه تا دخترِ 18 ساله با دستبندایِ سبز و بنفش. رفتیم توو.  شلوغ، همه سرگرمِ یه کاری، یکی داشت تراکت تبلیغاتی مرتب میکرد، یکی داشت یه چیزی مینوشت، یکی داشت عکس میگرفت، چند نفر سرشون تو نقشه ی شهر بود، مستقیم رفتیم دفترِ خانوم گندمی؛ هیجان داشتم:) یکم صحبت و فرستاده شدیم ستادِ راهنمایی. چیزی نگذشت که خودمو دیدم که داشتم تو چهارراه راهنمایی تراکت پخش میکردم و با مردم درموردِ انتخابات خوش و بِش. من بودم، فِ 1 و فِ 2 و مسئولِ تبلیغاتِ ستاد.

چهارشنبه 14:30

گندزدی با این چسب زدنت ! فِ 2! بیا اینجا، کمک میخوام...

دورتادورِ ون ُ پر کرده بودیم از عکسایِ بنفشِ ش:) و نیم ساعت بعد ما نزدیکِ تختی بودیم. پنجره رو باز کردم؛ همه جا تقریباً بنفش بود، مردم تا ونِ مارو دیدن کلی دست تکون دادن و "دو" دادن ، تماماً شدم آدرنالین، پنجره رو کامل باز کردم و "دو" نشون دادم به همشون، دستام سبز و بنفش بودن ...

چهارشنبه 16:30 ورزشگاه تختی

جیغ. فقط جیغ. پولاد کیمیایی، لاله اسکندری، هرکی میومد فقط جیغ. چند دقیقه یه بار برمیگشتم ببینم فِ1هم مث من تو شوکه یا نه، باورش شده؟ خب، توو شوک بود :))

سالار عقیلی. خوند. دیوونه شدم. تمامِ جونمو گذاشتم تو صدامو باهاش خوندم. "وطنم، ای شکوهِ پابرجا ..."

اشک شدم، نشستم، له شدم توو ازدحامِ جمعیت، بلند شدم و باز خوندم ...

چهارشنبه 17:30 ورزشگاه تختی

"روحانی مشهد آمد، بارانِ رحمت آمد"

خیسِ خیس شده بودم و باز نمیفهمدم، فقط داد میزدم، دستامو مشت کرده بودم و فقط داد میزدم ، نمیدونم چه حالی بود، حس میکردم به این جمعیت تعلق دارم، نمیدونم...

چهارشنبه 18:45 خیابان مجد

وااااای عاااالی بوووود! کاش هیچوقت تموم نمیشد ! باورم نمیشه دیدمش! چقدر اینجا شلوغه.. داره تاریک میشه باید عجله کنیم...

همان، 19:30

خانوم کــــ*** ؟ بله بفرمایید؟ خانوم خیلی ترافیکه تا برسم 45 دقیقه طول میکشه، اگه اونجا آژانسِ دیگه ای هست با اونا برگردید. بله ممنون خبر دادید. و هیچ آژانسی نبود، فقط یه عده سبز و بنفش بودن که داد میزدن. یه لحظه یه فکرِ احمقانه از سرم گذشت "از احمدآباد تا پارک بدوام چقدر طول میکشه؟"

همان، 20:45 اول هاشمیه

آقا دربست؟ بفرمایید. پریدم رو صندلی جلو و محکم درو بستم، برو آقا دیرمه.

یه دختر زد به شیشه، "نمیشه خانوم ، ایشون دربست گرفتن"

فقط یه لحظه برگشتم، دختره سرتاپاش بنفش بود، "بشین بشین اشکالی نداره" مرسی خانوم ! :)

اخبار. از امروز داشت میگفت، صداشو زیاد کردم، بدونِ توجه به اینکه ماشین مالِ بابام نیست که!! لعنتیا، هرچی میخوانو میگن، چرا از جمعیتی که اومده بود نمیگین ؟از شعارِ یاحسین ِ مردم؟ از خواسته مون، شکسته شدنِ حصر _؟

هاشمیه پر بود از طرفدارای دو تا " ر " ، اکثراً رِ راستی. از جلوی یه گروه بسیجی ِ پرچمِ ایران به دست داشتیم رد میشدیم، شعارشون لجمو درآورد "تاآخر هفته، روحانی رفته" شیشه رو دادم پایین و سرو دستمو ازش آوردم بیرون، "میبینیم کی آخرِ هفته برمیگرده مشهد"

جمعه 8:10 صبح

رای اولی ای؟ :)آره، چطور؟ هیچی! بیا شکلات بخور! مرسی! 2 تا انتخابات شرکت میکنی؟ بله؟ میگم هم ریاست جمهوری هم شورایِ شهر؟ آهان بله بله. هردو.

بسم الله الرحمن الرحیم. آقای حسن روحانی ، 55 ، تا کردمش. خدایا قبول کن و پیروزمون (: انَّ الله مع الصابرین.

شنبه 9:30 صبح

.. به ترتیب آقایان حسنِ روحانی با 14 میلیون و 465 هزار و 896 رای در جایگاهِ نخست ....

خدایا شکر .یه نگاه به چاییِ دستم،

هنوز مُچَم سبز و بنفش بود...

زندگی به وقتِ شهریور...
ما را در سایت زندگی به وقتِ شهریور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekmanminevisad بازدید : 124 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 12:54